دوستان اگر میشه بعد از بازدید از این وبلاگ نظرات خودتون رو برای من و برای پیش رفت این وبلاگ بنویسین تا من بتونم با پیشنهادات و انتقادات شما پیشرفت بکنم.البته مؤدبانه.
با تشکّر.علی کریم خانی
دوستان اگر میشه بعد از بازدید از این وبلاگ نظرات خودتون رو برای من و برای پیش رفت این وبلاگ بنویسین تا من بتونم با پیشنهادات و انتقادات شما پیشرفت بکنم.البته مؤدبانه.
با تشکّر.علی کریم خانی
دوستان از امروز مطالب جدید و خوادنی در باره ی فیزیک در این وبلاگ موجود است.از این پس میتوانید از این مطالب استفاده کنید.
با تشکّر.علی کریم خانی
اولین
کنفرانس سلوی در ۱۹۱۱
(نشسته از چپ به راست): نرنست،بریوین، سلوی، لورنتس، واربورگ، ژان باپتیست پرن، ویلهلم وین، کوری و پوآنکره
(ایستاده از چپ به راست): گلداشمیت،پلانک، رابنس، سامرفلد، لیندمن،دوبروگلی، نادسن، هاسنورل، هوستلت،هرزن، جینز، رادرفورد، هایک کامرلینگ اونس، اینشتین و لانژوَن
انستیتو بینالمللی فیزیک و شیمی سُلوِی واقع شده در بروکسل، توسط ارنست سلوی بلژیکی در پی شورای سلوی در ۱۹۱۱ (اولین کنفرانس جهانی فیزیک) در سال ۱۹۱۲ تأسیس شد. ∗
میتوان گفت کنفرانسهای سلوی مشهورترین کنفرانسها در فیزیک و شیمی هستند. از آغاز در این کنفرانسها بهترین دانشمندان در این زمینهها در آن شرکت میکردند. در حقیقت کنفرانس فیزیک سال ۱۹۱۱ سلوی اولین کنفرانس بینالمللی فیزیک بود که تا آن زمان برگزار شده بود. این کنفرانس با دعوت ارنست سلوی برگزار شد∗. در همین واقعه بود که اینشتین و پوآنکره تنها دیدارشان صورت گرفت.∗
اولین کنفرانس
هندریک لورنتس ریاست اولین کنفرانس سلوی را که در بروکسل در پاییز سال ۱۹۱۱ برگزار شد به عهده داشت. موضوع کنفرانس تششع و کانتا بود. اینشتین جوانترین فیزیکدان حاضر در این جلسه بود. (برای دیدن نامهای شرکتکنندگان در اولین کنفرانس تصویر بالا را مشاهده کنید)
پنجمین کنفرانس
شاید بتوان گفت که مشهورترین کنفرانس سلوی در سال ۱۹۲۷ بود. در این جلسه که موضوع آن الکترونها و فوتونها بود، معروفترین فیزیکدانان آن زمان در بارهٔ نظریه تازه مدون شدهٔ کوانتمی با هم تبادل نظر کردند. از جمله چهرههای برجسته حاضر در این کنفرانس آلبرت اینشتین و نیلز بور بودند. اینشتین که از نظریه عدم قطعیت هایزنبرگ شگفتزده شده بود اظهار کرد که «خدا با تاس بازی نمیکند» و بور جواب داد: «اینشتین، دست بردار از گفتن به خدا که چهکار باید انجام دهد» (به مناظرههای بور و اینشتین مراجعه کنید). ۱۷ نفر از ۲۹ شرکتکننده در این کنفرانس برندهٔ جایزه نوبل فیزیک بودند یا بعداً این جایزه را دریافت کردند.
شرکتکنندگان
در پنجمین کنفرانس
سُلوی (۱۹۲۷). مؤسسهٔ بینالمللی
فیزیک سُلوی.
(از چپ به راست) اوگوست پیکار، امیل هنریوت، پائول ارنفست، ادوارد هرزن، تئوفیل دو دونده، اروین شرودینگر، ژولس امیل ورشفلد،ولفگانگ پاولی، ورنر هایزنبرگ، رالف فاولر، لئون بریلوئین
(از چپ به راست) پیتر دبای، مارتین نادسن، ویلیام لورنس براگ، هنریک آنتونی کرامرس، پل دیراک، آرتور هالی کامپتون، لویی دوبروی،ماکس بورن، نیلز بور
(از چپ به راست) ایروینگ لانگمویر، ماکس پلانک، ماری کوری، هندریک لورنتس، آلبرت اینشتین، پل لانژون، چارلز گوی، چارلز تامسون ریس ویلسون، اون ویلانز ریچاردسون
دوستان سلام دوباره.از امروز میتونید تمامی اخبار و برنامه های مدرسه رو توی لینک جدید با نام برنامه ها و اخبار مدرسه دریافت منید و از آنها استفاده کنید.
با تشکّر.علی کریم خانی
دریایخزر دریای مازَندَران یا دریای کاسپیَن ، پهنهای آبی است که از جنوب به ایران، از شمال به روسیه، از غرب به روسیه و جمهوری آذربایجان و از شرق به جمهوریهای ترکمنستان و قزاقستان محدود میشود.
دریای خزر که گاهی بزرگترین دریاچه جهان و گاهی کوچکترین دریای خودکفای کره زمین طبقهبندی میشود، بزرگترین پهنه آبی محصور در خشکی است. طول آن حدود ۱۰۳۰ تا ۱۲۰۰ کیلومتر و عرض آن بین ۱۹۶ تا ۴۳۵ کیلومتر است. سطح دریای خزر پائینتر از سطح دریاهای آزاد است و اکنون (ابتدای سده بیستویکم) ۲۶٬۵ تا ۲۸ متر پایینتر از سطح دریا است. خط ساحلی دریا حدود ۷ هزار کیلومتر، مساحت آن ۳۷۱ تا ۳۸۶ هزار کیلومترمربع و حجم آب آن نیز ۷۸۷۰۰ کیلومترمکعب است.
دریای خزر در گذشته بخشی از دریای تتیس بود که اقیانوس آرام را به اقیانوس اطلس متصل میکرد. از حدود ۵۰ تا ۶۰ میلیون سال پیش به تدریج راه این دریا ابتدا به اقیانوس آرام و سپس به اقیانوس اطلس بسته شد. در سال ۱۹۵۲، شوروی رود دُن و ولگا را با ایجاد آبراهی مصنوعی به هم پیوست تا کشتیهای کوچک بتوانند از دریای خزر به دریای آزوف و دریای سیاه بروند. بدینسان دریای خزر دوباره به دریاهای آزاد راه یافت.
قسمت شمالی این دریا بسیار کمعمق است به طوری که تنها نیم درصد آب دریا در یکچهارم شمالی دریا قرار دارد و عمق آن به طور میانگین کمتر از ۵ متر است. حدود ۱۳۰ رودخانه به این دریا میریزند که اکثر آنها از شمال غربی به دریا میپیوندند. بزرگترین آنها رود ولگا است که هر سال به طور میانگین ۲۴۱ کیلومتر مکعب آب را وارد دریای خزر میکند. رودهای کورا ۱۳، اترک ۸٫۵، اورال ۸٫۱ و سولاک ۴ کیلومتر مکعب آب را سالانه وارد دریا میکنند.
طبیعت بسته خزر آن را منزلگاه جانوران و گیاهان منحصربهفردی کرده است اما در عین حال موجب شده تا در مقابل آلودگیهای کشاورزی و صنعتی و نفتی بسیار آسیبپذیر باشد.
این دریا از نظر منابع نفت و گاز بسیار غنی است و ذخایر نفتی آن حدود ۱۷ تا ۳۵ میلیارد بشکه برآورد میشود. بخشی از نفت دریاچه که از میدان نفتی باکو پایتخت جمهوری آذربایجان برداشت میشود از طریق خط لوله باکو-تفلیس-جیهان به سواحل مدیترانه منتقل میشود. از منابع مهم این دریا؛ ذخایر نفت و گاز موجود در زیر بستر دریا و همچنین انواع ماهیان خاویاری را میتوان نام برد.
نوشتار اصلی: اختلاف بر سر نامیدن دریای خزر
مطابق بخشنامه دولتی سال ۱۳۸۱ نام رسمی دریای شمال ایران در مکاتبات فارسی دریای خزر و در مکاتبات خارجی Caspian Sea است. همانگونه که در مورد بسیاری دیگر از عوارض جغرافیایی جهان رایج است برای این دریا نیز نامهای متفاوتی در زمانهای گوناگون استفاده شدهاست؛ ولی «دریای هیرکان» و «دریای کاسپی» از نظر تاریخی مطرح تر بوده است.
دریای هیرکان/ گرگان
نقشه ایالت ورکانه یا همان گرگان که شامل استانهای گیلان، مازندران و گلستان و دهستان (که شامل نواحی ای از ترکمنستان فعلی است) به انضمام دریای گرگان میباشد.
دریای گرگان یا دریای ورکانه نام این دریاچهٔ بزرگ در عهد هخامنشیان و همچنین اشکانیان است که در واقع یک ساتراپی (شهربانی یا در واقع استانداری امروزین) بودهاست. ورکانه نام پارسی آن و هیرکانیا ([Hyrcania]) نام یونانیش میباشد. این نامگذاری بدان جهت است که ورک به معنی گرگ در پارسی امروزین و ورکانه به معنی همان گرگان است و هیرکانیا گرگان بزرگترین و آبادترین شهر در اطراف آن دریا بود. نام یونانی آن هیرکانیا (Hyrcania) نامی علمی است که غربیان به جنگلها و ببرهای شمال ایران دادهاند. اعرابی که به تازگی به ایران تاخته بودند آن را دریای گرگان (بحر جرجان) مینامیدهاند.
دریای کاسپین
به باور عنایتالله رضا، در کتاب نام دریای شمال ایران، محتملترین نام امروز برای این دریا، دریای کاسپین است. کَسپین/کاسپین/کاسپیس/کاسپیش... اصطلاحی است که در بسیاری از زبانهای غربی و حتی در زبان عبری برای دریایٔ شمال ایران به کار میبرند. کاسیان یا کاسیها مردمانی سفید پوست بودند که از هزاره دوم پیش از میلاد تا دوره ساسانی، مکتوبها واشارههایی به حضور آنها در شمال و غرب ایران وجود داردو بخشی از آنها به مرکز و غرب ایران و میانرودان (بینالنهرین) مهاجرت نمودند، «کاسپین»، صفت وصفی یا نسبتی است برای «کاسپی» (فرانسوی/انگلیسی) و بطور کلی کاسپین اروپاییشده کاسی و کاسپی است. اگر بخواهیم بصورت مفرد با پسوند فارسی، آنرا تلفظ کنیم، به دلیل گرفتن «یای نسبت» باید «کاسی» و یا «کاسپی» بگوییم، همانگونه که بقیهٔ کشورها این دریای را با پسوند خود بیان میکنند. نام دریایٔ «کاسپی» در زبان یونانی Kaspia Thalassa، لاتینی Mare Caspium و در آلمانی Caspisches see در انگلیسی Caspian Sea است. بهطور کلی دو نام «هیرکانیها» و «کاسپی» قدیمی ترین نامهای این دریا هستند و آنهارا باید اساس گرفت.
دریای خزر
در هیچیک از نوشتههای مؤلفان شرقی و غربی دوران پیش از اسلام نامی از «خزر» بر دریای شمال ایران دیده نشدهاست. در نوشتههای مؤلفین اسلامی، این دریا در کنار نامهای دیگر، خزر هم نامیده شدهاست. در آغاز سدهٔ هفتم میلادی قوم خزران در دشتهای سفلای رود تِرِکْ و رود ولگا و شمال قفقاز سکنی داشتند. به عبارت دیگر این قوم در بین شمالغربی این دریا و دریای سیاه سکونت داشتند. خزرها به همراه دیگر اقوام بیابانگرد شمال قفقاز، در زمان ساسانیان، بارها و بارها به سرزمین ایران میتاختند و پس از حضور کوتاه مدت خود معمولاً به دست سپاه ساسانی از مرزهای ایران بیرون رانده میشدند. این قوم همواره با بیزانس بر ضد ایران همپیمان بود. بنای استحکامات بزرگی چون شهر دربند در شمال قفقاز در عهد ساسانیان، که برای جلوگیری از حملات خزران صورت گرفت، هنوز پا برجاست.[۲۱] و کوتاه سازی دست ایرانیان از این دریا برمیگردد. تا پیش از حمله عرب به قفقاز در اسناد دیده نشده این دریا را «دریای خزر» بنامند. اما این که خزران از ناحیه رود کورا قفقاز جنوبی را مورد حمله قرار میدادند این تصور را در ذهن فاتحان عرب ایجاد کرد که دریای شمال ایران را دریای خزر بنامند. دریاهای سیاه و آزوف هم در روزگار فعالیت خانات خزر، خزر نامیده شدهاند.
سوالات درس 5
1- مردم ایران در چه مواردی روحیه همدلی و همدردی خود را نشان داده اند؟
مردم کشور ما در حوادث مختلف مانند جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، زلزلهٔ بم، زلزلهٔ آذربایجان و سیل استان گلستان نشان دادند که روحیّهٔ همدلی و همدردی بسیار خوبی دارند.
2- همدلی یعنی چه ؟
همدلی یعنی اینکه خود را به جای فردی که دچار حادثه شده بگذاریم و احساس و شرایط او را درک کنیم.
3- همدردی یعنی چه؟
همدردی یعنی پس از درک احساسِ فرِد حادثه دیده به کمک او بشتابیم.
4- آیا ما فقط در حوادث بزرگ با دیگران همدلی می کنیم ؟چرا مثال بزنید.
خداوند همدلی و انسان دوستی را در سرشت ما انسان ها قرار داده است. البته لازم نیست که حتماً حوادث بزرگی پیش بیاید. گاهی ممکن است در همسایگی ما، خانواد ه ای دچار یک حادثه بشود و نتواند هزینه های زندگی خود را تأمین کند. گاه ممکن است همکلاسی ما در اثر یک حادثه یا بیماری ناتوانی جسمی پیدا کند
5- آیا ما فقط نسبت به مردم کشور خود همدلی وهمدردی می کنیم ؟ چرا مثال بزنید.
ما در هنگام حوادث فقط به یاری هموطنان خود نمی شتابیم، بلکه نسبت به همهٔ انسان های مظلوم و آسیب دیده در هر جای جهان باشند احساس مسئولیت می کنیم.برای مثال هر روزه شاهد هستیم که مردم فلسطین اشغالی در اثر حملات ناجوانمردانهٔ رژیم اشغالگر قدس، زخمی می شوند و یا به شهادت می رسند یا در خبرها می شنویم مردم یک کشور افریقایی در اثر خشک سالی و گرسنگی در شرایط بسیار سختی زندگی می کنند و عده ای از آنها می میرند. با شنیدن این خبرهامی گوییم: ای کاش آنجا بودیم و به انسان های خسار تدیده و مظلوم، کمک می کردیم.
6- با تغییر شکل همدلی وهمدردی در جامعه ی امروز کدام مؤسسات این وظایف را بر عهده دارند؟
برای مثال، وقتی در یک منطقه زلزله رخ می دهد ممکن است مؤسسات مختلف مانند، جمعیت هلال احمر، سازمان آتش نشانی، اورژانس، نیروی انتظامی و… به یاری مردم بشتابند و هریک وظیفهٔ خاصی را انجام دهند
7- جمعیت هلال احمر چگونه سازمانی است ؟ و چه خدماتی ارائه می دهد؟
جمعیت هلال احمر یکی از مؤسساتی است که در زمان وقوع حوادث طبیعی یا جنگ ها به کمک مردم می شتابد. امدادگران٭ جمعیت هلال احمر در هنگام وقوع حوادث، به مجروحین کم کهای اولیه٭ م یرسانند و آنها را به بیمارستان منتقل م یکنند. هلال احمر برای آسی بدیدگان سیل یا زلزله و جنگ، چادر های اسکان موقت برپا می کند و کم کهای مردمی مثل غذا، پوشاک، چادر اسکان و دارو را جمع آوری و به آنها می رساند
8- جمعیت هلال احمر در شرایط عادی در چه زمینه ای فعالیت می کند؟
برای صلح و دوستی و همچنین حفظ محیط زیست تلاش می کند
9- سازمان جوانان هلال احمر چه سازمانی است؟
جمعیت هلال احمر بخشی به نام سازمان جوانان هلال احمر دارد. دانش آموزان یا دانشجویانی که به طور داوطلب عضو این سازمان می شوند، برای همکاری با هلال احمر آموزش می بینند
ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل فرزند میرزا عبدالخالق در سال ۱۰۵۴ه. ق. دهلی پای به عرصهٔ هستی نهاد. او شاعر پارسیگوی است که از ترکان جغتائی ارلاس بدخشان بود؛ وی در دهلی متولد شد و تربیت یافت و بیشتر عمر خود را در شاه جهانآباد دهلی به عزت و آزادی زندگی کرد و با اندیشههای ژرف آثار منظوم و منثور خود را ایجاد نمود.
او در سال ۱۰۷۹ ه. ق. بخدمت محمداعظم بن اورنگ زیب پیوست. سپس، به سیاحت پرداخت، و سرانجام، در سال ۱۰۹۶ه. ق. در دهلی سکنی گزید، و نزد آصف جاه اول، (نظام حیدرآباد) دکن منزلت بلند داشت.
بیدل بهروز پنجشنبه چهارم صفر سال ۱۱۳۳ ه. ق. در دهلی زندگی را بدرود گفت و در صحن خانهاش، در جاییکه خودش تعیین کرده بود، دفن گردید. پژوهشهای استاد سید محمد داؤد الحسینی در پیرامون زندگی میرزا عبدالقادر بیدل، گواه بر آناند، که عظام بیدل بعد از دفن مؤقت در صحن خانهاش، به وسیلهٔ مریدان و ارادتمندان و بازماندگان خاندانش، به وطن اصلی او افغانستان انتقال داده شده، و مزار وی در هند نیست. قابل یاددهانیست که پژوهشهای دانشمند روانشاد پوهاند سید سلطان شاه همام، استاد بشر شناسی در پوهنتون (دانشگاه) کابل که در مورد «مغلها» انجام داده و در مطبوعات افغانستان منتشر شده است، به صورت واضح نشان میدهد که مادر بیدل از شاخهٔ چغتاییهای ساکن در دهکدهٔ «یکه ظریف» خواجه رواش کابل بوده است، محلی که- مطابق به پژوهشهای شادروان استاد سید محمد داؤد حسینی - بعدها عظام میرزا عبدالقادر بیدل بعد از انتقال از دهلی، در جناح تربت «میرزا ظریف» مامایش به خاک سپرده شد. مزاری که در دهلی به نام بیدل شهرت داده شده، جعلی میباشد. ((با تأسف مجلهای که نوشتهٔ استاد همام در آن به نشر رسیده است، در حال حاضر به دسترسم قرار ندارد. همین که آن را از کابل به دست آوردم شماره، صفحه و سال آن را درج مینمایم.))
در آثار بیدل، افکار عرفانی با مضامین پیچیده، استعارات، و کنایات بههم آمیخته، و خیالپردازی و ابداع مضامین تازه با دقت و موشکافی زیادی همراه گردیدهاست.
در نظم و نثر سبکی خاص دارد، و از بهترین نمونههای سبک هندی بهشمار میآید.
شفیعی کدکنی در کتاب شاعر آیینهها در مورد بیدل میگوید: «بیدل را باید نمایندة تمام عیار اسلوب هندی بهشمار آوریم.
علامه صلاح الدین سلجوقی در صفحهٔ ۸۷ نقد بیدل خویش اینطور مینویسد:
«حینیکه به هند بودم، از بیدل خیلیها جستجو نمودم، ولی، معلوم شد که مردم هند کنون بیدل را فراموش کردهاند. (مظهر) و (ظهوری) نزد ایشان بارها بلندتر است از بیدل. قبر بیدل هم پیدا نشد، و من به درجهٔ اخیر به حیث یک جنرال قونسل افغانی که نزد اهل هند محترم است خیلی کوشیدم. در پایان کوشش خود به این فکر آمدم که بقایای او را به کابل آوردهاند، و من درین باره با استاد سید محمد داؤد الحسینی همنوا هستم. اسناد استاد موصوف خوب قوی است، و علاوه بر آن، گم شدن و ناپدید شدن ناگهانی قبر در زمانی که در آن محیط بزرگترین شاعر و صوفی و ادیب محسوب میشد، هیچ معنی ندارد به جز این که جثهٔ او را از خانهاش (که طبعاً قبر در خانه معنی دیگری ندارد بجز این که مؤقت باشد) رسماً بوطنش و باز بجاییکه در قریهٔ (خواجه رواش) بنام محلهٔ چغتاییها، یعنی اقوام بیدل، معمور و معروف بودهاست و تا کنون مرکز صوفیهای وحدت الوجودی یعنی انصاریهای پای منار است، آوردهاند».
استاد سلجوقی سپس ادامه میدهد:
«اینکه اگر بعضی میگویند و یا بگویند که قبر بیدل از طرف بعضی مهاجمین از بین رفتهاست معنیی ندارد. مهاجمین به بسیاری قبرها حمله کردهاند. ولی قبر از میان نرفتهاست. این کار به قبر جامی هم صورت گرفت ولی قبر باقی ماند و کنون مرجع خاص و عام است. مخصوصاً که مهاجم مانند سیل زود گذر باشد. و طبیعی است که آنطور مقبرهٔ مورد تجاوز هنوز محترم تر و محبوب تر و آباد تر میگردد.»
اسناد زنده یاد حسینی که شادروان سلجوقی از آنها یاد نمودهاست، از حدود ۸۶ شخصیت میباشد که آوردن نام همهٔ آنان درین فشرده میسر نیست. در اینجا تنها برخی از این دانشوران تذکر مییابند: ملک الشعرا استاد بیتاب، علامه صلاح الدین سلجوقی، میرغلام حضرت شایق جمال، میر غلام محمد غبار، سرور گویا اعتمادی، استاد خلیلالله خلیلی، دکتور میر نجم الدین انصاری، پروفیسر میر امان الدین انصاری، میر محمد آصف انصاری، پروفیسرغلام حسن مجددی، محمد ابراهیم خلیل، علی محمد خان آدینه وزیر دربار، خال محمد خسته، فیض محمد زکریا وزیر معارف و وزیر خارجه، دکتور نجیب الله توروایانا، محمد ابراهیم صفا، پروفیسر داکتر عبدالاحمد جاوید، احمد علی محمد حیدر ژوبل، پروفیسر عبدالحی حبیبی، محمد طاهر بدخشی، سید شمس الدین مجروح، دکتور محمد انس، غلام سرور ناشر، پروفیسر الکساندر بوسانی استاد دانشگاه نیاپل ایطالیا، مولوی فیض الله قندهاری، مولانا سید محمد عمر هروی، مولانا عبدالقدیر شهاب، مولینا فضل حق رامپوری و مولینا اشرف علی نهادنی و مولانا امجد علی بهاری رحمهم الله، دکتور عبدالغنی نویسندهٔ کتاب احوال و آثار میرزا عبدالقادر بیدل و پروفیسر محمد باقر رئیس دانشگاه پنجاب. این دانشمندان همه متفق و به یک نظر اند که عظام حضرت بیدل به وطن اصلی آن شاعر انتقال داده شد. بقایای جسد میرزاعبدالقادر بیدل را در کنار مقبرهٔ میرزا ظریف و شخص دیگری که غازی خان نام داشتهاست، به خاک سپردند. به اساس مدارک و شواهد به دست آمده و روایت اهل خبرت، حفریاتی که به وسیلهٔدانشمندان در مزار بیدل در خواجه رواش کابل صورت گرفت، دخمه یی در آنجا ظاهر شد که در سمت غربی آن گوری موجود بود که با گچ و آجر پخته کاری شده بود و لوحه سنگ نیمه شکسته یی داشت. از عبارت لوحه سنگ بر میآمد که قبر از کدام مبارز بوده و در سال ۱۰۲۶ قبل از ولادت حضرت بیدل وفات نمودهاست. در سمت شرقی دخمه عظام دو شخص به وضع غیر منظم در صحن دخمه گذاشته شده بود که دلیل قاطع بر انتقال عظام میباشد. محلهٔ مذکور از قدیم نزد مردم به یکه ظریف یعنی ظریف آباد شهرت دارد، بدون آن که متوجه باشند که میرزا ظریف مامای بیدل بودهاست و اولاده اش در خواجه رواش ساکن هستند. بر تربت بیدل لوحه سنگی هم موجود بود، ولی در دورهٔ حکمروایی امیر عبدالرحمن خان در هنگام قیام هزاره که در اثر آن از سال ۱۸۹۱ تا ۱۸۹۳ جنگ شدیدی جریان داشت، این لوحه سنگ به وسیلهٔ تیمور شاه، احمد شاه و سلطان شاه، صاحبان باغ و زمینی که مزار بیدل و مامایش میرزا ظریف در آن قرار دارد، از بین برده شد. آنان بر این باور بودند که توجه شخص امیر عبدالرحمن خان که به زیارت بیدل آمده بود و تصمیم ساختن آبده یی را داشت، باعث به اصطلاح سرکاری شدن باغ و جایداد ایشان خواهد شد. تمام جزئیات از بین بردن و ناپدید ساختن لوحه سنگ تربت بیدل را صاحب شاه، وارث عاملان این کار اعتراف نموده و به صورت تحریری به استاد سید محمد داؤد الحسینی پژوهشگر مزار بیدل تسلیم نمودهاست. در اوآخر سالهای چهل شمسی قرار بود به پیشنهاد و ابتکار حسینی و تایید و ارادهٔ دولت وقت گنبدی بر مدفن بیدل آباد شود. لوحه سنگی هم به خط موصوف که خطاط شهیری بود، تهیه گردید و بر تربت بیدل گذارده شد. اعمار مزار این شاعر متصوف که از سوی ریاست ساختمان وزارت دفاع ملی افغانستان آغاز شده بود، با تأسف که بنا بر تغییرات پیهم سیاسی در افغانستان تا کنون به پایان نرسیدهاست. شایستهٔ یادهانیست که این پژوهشگر بیش از پنجاه سال بر زندگی، اندیشه و شعر بیدل و پیرامون اصطلاحات کابلی بیدل و مزارش پژوهش و کوشش کردهاست. در مورد قبری که بعداً بنام قبر بیدل در دهلی معرفی گردید، مرحوم سرور گویا چنین مینویسد: «در این اواخر یعنی در سال ۱۳۵۹ قمری در نزدیکی قلعهٔ شیر شاه سوری مشهور به پرانه قلعه مقابل آرامگاه ملک نورالدین یار پران کنار جادهٔ مترا، خواجه حسن نظامی دهلوی بنا بر علتی در خرابهای مرتفع و تپه زاری قبری به نام بیدل شهرت داد و از نظام حیدر آباد در خواست نموده تا به امداد وی مقبره را آباد نماید نظام حیدر آباد دکن دو هزار روپیه هندی فرستاد و صفحه و صورت قبر از پارچهٔ رخام و خشت و سمنت آباد گردید و کتیبه یی هم به زبان اردو خواجه حسن نظامی بر آن نوشت و به نام میرزا بیدل اشتهار یافت. نظامی درین باره به کلی اشتباه نمودهاست و غرضی داشتهاست. قبر مذکور به هیچ وجه من الوجوه از بیدل نیست. به طوری که شاگردان و معاصران بیدل مینویسند، خانه و قبر بیدل در جوار دروازهٔ دهلی محلهٔ کهکریان کنار دریای جمنا واقع بوده که از قبر ملک نورالدین یارپران زیاده از دو میل فاصله دارد. به علاوه قبر ملک یارپران و مقابلش قبر ابوبکر طوسی از زمان علاءالدین بلخی موجود و مشهور بودهاست و هیچ یک از معاصران و شاگردان حضرت میرزا - قبر بیدل را نزدیک بدین دو قبر و قلعهٔ شیرشاه سوری اشارت نکردهاست. همچنین در کتاب مزارات اولیای دهلی و آثار الصنادید و چراغ دهلی و واقعات حکومت دهلی و مسافر دهلی و غرابت نکر وغیره از مقبرهٔ بیدل در صد سال هیچ جا ذکری نرفتهاست. شاعر نامور هند میرزا اسدالله غالب در زمان حیات خود بسیار جستجو و تفحص نموده تا اثری از قبر بیدل در دهلی بیابد. در یک مکتوب خود این مطلب را نوشته و عدم موفقیت خود را اظهار مینماید. خلاصه تا زمان مؤلف عقد ثریا یعنی ۱۱۹۹ هجری قمری که ۲۳ سال بعد از مرگ میرزا بیدل مزار حضرتش معلوم بودهاست و بعد از آن به کلی نا معلوم و کسی از آن سراغی ندادهاست.» این موضوع را میتوان در کتاب احوال و آثار میرزا عبدالقادر بیدل که به وسیلهٔ دکتور عبدلغنی استاد دانشکاه پنجاب تألیف گردیده و اثر بسیار گرانبهایی در مورد زندگی و آثار بیدل است مطالعه نمود. وی مینویسد: «بالاخره در آثار الصنادید سر سید احمد که در سال ۱۸۴۷ میلادی نوشته شدهاست و نیز در کتابهایی که بعد از آن تصنیف گردیده غرابت نگار، مزارات اولیای دهلی و واقعات دارالحکومهٔ دهلی ذکری از قبر بیدل نرفتهاست. قابل توجهاست که کتاب آخرالذکر در این موضوع به صورت جامع بحث میکند و حتی از خرابههای دهلی نیز نام میبرد. آثار الصنادید نیز درین زمینه بسیار مهم است. میرزا اسدالله خان غالب (۱۷۹۷-۱۸۶۹ میلادی) که از پیروان ارادتمند بیدل بود تقریظی بر کتاب مذکور نوشته. اگر اثری از قبر بیدل در سال ۱۸۴۷ میلادی وجود میداشت، غالب حتماً از (سر سید احمد خان) در خواست مینمود تا از آن در کتاب خویش یاد کند. بنابرین واضح است که در آن وقت قطعاً اثری از قبر بیدل بجا نمانده بود. نظر به این همه دلایل عقیدهٔ من این است که مولینا حسن نظامی به کشف محل اصلی قبر بیدل موفق نشده بود. قبری که با وجود شکل غیر مشخخص خود از طرف مولینا حسن نظامی در سال ۱۹۴۱ میلادی (مطابق ۱۳۵۹ هجری) تشخیص شده نتوانست در سال ۱۸۴۷ میلادی یعنی یک قرن پیشتر بصورت بهتری قابل تشخیص بود. اما میدانیم که غالب و سر سید احمد حتی یک کلمه نیز راجع به بیدل در آثار الصنادید اظهار نکردهاند. بنابرین برای تعیین قبر بیدل تحقیق علمی در خود همان جای لازم است.(رجوع شود به کتابهای: سی مقاله در بارهٔ بیدل، کابل ۱۳۶۵، صفحهٔ ۲۱۵-۲۲۰ و احوال و آثار میرزا عبدالقادر بیدل). مرحوم پروفیسر غلام حسن مجددی در صفحهٔ ۸۶ کتاب بیدل شناسی چنین مینویسد: «در اثر غفلت متمادی قبر این شاعر بزرگ ناپدید گردید. قبلاً ذکر گردید که در پایان سدهٔ دوازدهم هجری خانهٔ بیدل بحالت ویرانی، چون کسی نبود که از قبر مراقبت کند شاید در طول سه یا چهار عشرهٔ اول سدهٔ سیزدهم هجری در اثر خرابکاریهای زمان از میان رفته باشد. داکتر عبدالغنی میگوید: مولینا حسن نظامی مصنف آثار متعددی در بارهٔ دهلی، بمن نوشتهاست که چون مرقع دهلی مؤلفهٔ درگاه قلی خان را به زبان اردو ترجمه مینمود، در آن ذکر گردیده بود که قبر بیدل معلوم نیست. و مولینا شاه سلیمان صاحب پهلواری پس از خواندن ترجمهٔ مذکور بوی نوشت که قبر در مقابل (قلعهٔ قدیم) و در مجاورت قبر حضرت ملک نورالدین یارپران واقع بودهاست، مولینا به آنجا شتافت، اثری از قبر بجا نمانده بود.» استاد مجددی سپس در صفحهٔ ۸۷ کتابش میافزاید: «در (آثار الصنادید) میر سید احمد که در سال ۱۸۴۷ میلادی نوشته شدهاست و نیز در کتبی که بعد از آن تألیف گردیده، ذکری از قبر بیدل نرفتهاست.» (مراجعه شود به کتاب: بیدل شناسی؛ مؤلف: پوهاند غلام حسن مجددی؛ چاپ مطبعهٔ پوهنون؛ ۱۳۵۰) این که شادروان مجددی مینویسد که در اثر غفلت متمادی قبر این شاعر بزرگ ناپدید گردید. و یا اینکه نوشتهاست که شاید در طول سه یا چهار عشرهٔ اول سدهٔ سیزدهم هجری در اثر خرابکاریهای زمان از میان رفته باشد، ادعاها و نظریههای خیلی ضعیف و بی اساسی میباشند. آیا از میان هزاران قبر، این کار صرف در مورد قبر بیدل صورت گرفتهاست؟ چرا سایر مزارات و مقابر دهلی از گزند روزگار در امان ماندهاند؛ و یا هزاران قبر، حتا قبور اشخاص گمنام، در هرات و غور و بلخ و کابل و غزنی با وجود گذشت سدهها هنوز پابرجا هستند؟ ولو هزاران قبر اشخاص گمنام در میان آنها وجود دارد. شادروان محمد حیدر ژوبل کهاستاد کرسی تاریخ ادبیات در فاکولتهٔ ادبیات کابل بودند، در کتاب مؤلفهٔ خویش زیر عنوان (بیدل و تأثیر سبک وی در ادبیات ما) در صفحهٔ ۱۲۹ نگاشتهاست که: «بیدل بعمر هفتاد و هفت سالگی در دهلی وفات نمود و در خانهٔ خود در شاه جهانآباد دهلی مدفون شد و.... بعد بکابل انتقال داده شد.» پس به صراحت باید گفت که پژوهشهای عاری از اهداف شخصی و نفسی شادروان سید داؤد حسینی، طوری که در فوق نظر سلجوقی مرحوم را خواندیم، کاملاً درست بوده و اظهرُ من الشمس است که حضرت بیدل همه دل در محلهٔ(یکه ظریفِ) قریهٔ خواجه رواش کابل آرمیدهاست. بیدل به ویژه در کشور افغانستان، قسمتی از ترکستان چین و تاجکستان و ازبکستان محبوبیت بسیار دارد.
مجموع آثار این سخنپرداز و متفکر بزرگ، به اهتمام و دقتی که شایستهٔ آن بود، تا سال ۱۳۴۱ شمسی طبع نشده بود. تقریباً مجموعی از آثار در سال ۱۲۹۹هجری قمری در مطبعهٔ صفدری در بمبئی به اهتمام ملا نور دین بن جیواو به فرمایش مختار شاه کشمیری و ملا عبدالحکیم مرغینانی طبع شدهاست. چند باری هم در هند و ماوراءالنهر - گاهی غزلیات و گاهی هم غزلیات با یکی دو اثر دیگر وی چاپ گردیده بود؛ ولی، هیچیک از این نسخ مشتمل بر کلیهٔ آثارش نبودهاست. تنها نسخهٔ مطبعهٔ صفدری نسبت به تمام نسخههای چاپشده جامعتر بود، اما، این نسخه نیز تمام آثار منظوم و منثور بیدل را در بر نداشت و مملو از خطاهای املایی بود. گذشته ازآن چون طبع کتاب در متن و حاشیه صورت گرفته بود، برای خواننده خستهکن بود. با وجود کمبودیهای موجود در کتاب، متأسفانه نسخههای آن نایاب شده بود.
نسخهٔ جامع دیگری بعدها به ارادهٔ مرحوم سردار نصرالله خان نائب السلطنه در ماشینخانهٔ کابل به شکل حروفی با قطع بزرگ زیر چاپ رفت. اما چاپ نسخهٔ مذکور، که در ترتیب و تدوین آن جمعی از دانشمندان کشور اهتمام ورزیده بودند، نزدیک به پایان ردیف دال رسیده بود که نائبالسلطنه جهان را وداع نمود و دیوان غزل حضرت بیدل ناتمام ماند.
در ضمن سایر جنبشهای علمی و ادبی که نوأم با نهضتهای اجتماعی در سالهای چهل شمسی پدید آمد، تصمیم اتخاذ شد تا کلیات بیدل در مطبعهٔ معارف افغانستان طبع گردد. همان بود که در اوایل اسد سال ۱۳۴۱ شمسی غزلیات بیدل که به حیث جلد اول از آثار او قرار داده شده بود، در مدت کمتر از یک سال در همان مطبعه از طبع برآمد و به این وسیله پیامی که این شاعر و متفکر بزرگ به جهان بشریت دارد، به دسترس علاقهمندان گذاشته شد. و بههمین ترتیب:
در این دیوان، هر غزل به ترتیب حروف هجا که در آخر قافیهها آمده، به سلسلهٔ حروف الفبا طبع شده و این ترتیب در حرف اول مصراع اول مطلع نیز رعایت گردیدهاست. در پایان هر جلد فهرستی نیز ترتیب و طبع گردیده که در جستجو کردن و یافتن غزلها آسانی پیش میآید. در طبع این دیوان توجه فاضل محترم دکتور میر نجم الدین انصاری، سعی ملک الشعرا استاد عبدالحق بیتاب، همکاری خطاط شهیر سید محمد داؤد حسینی خاصه اهتمام و کوشش شباروزی شاعر و محقق محترم خال محمد خسته قابل یاد آوریست. در این دیوان هر غزل به ترتیب حروف هجا که در آخر قافیهها آمده، به سلسلهٔ حروف الفبا طبع شده و این ترتیب در حرف اول مصراع اول مطلع نیز رعایت گردیدهاست. در پایان هر جلد فهرستی هم ترتیب گردیدهاست که در جستجو کردن و یافتن غزلها آسانی دست میدهد. قابل تذکار است که مطابق به ادعای رابندرابنداس خوشگو، مؤلف «سفینهٔ خوشگو، طبع پتنه، بهار» کلیات بیدل در هنگام حیات خودش نیز تدوین شده بود و تعداد اشعار او را قید نموده که نظماً و نثراً آثار بیدل را نودونه هزار بیت میداند و از آنجمله شمارهٔ غزلیات را پنجاه و چند هزار ضبط کردهاست. مثنوی عرفات هم از آثار اوست که به زبان شیرین فارسی نوشته شدهاست
دیده را باز به دیدار که حیران کردیم | که خلل در صف جمعیت مژگان کردیم | |
غیر وحشت نشد از نشئهٔ تحقیق بلند | می به ساغر مگر از چشم غزالان کردیم | |
رهزنی داشت اگر وادی بی مطلب عشق | عافیت بود که زندانی نسیان کردیم | |
موج ما یک شکن از خاک نجوشید بلند | بحر عجزیم که در آبله طوفان کردیم | |
حاصل از هستی موهوم نفس دزدیدن | اینقدر بود که بر آینه احسان کردیم |
بی اسم و صفت، دلت به خود محرم نیست | بیرنگ و بو، بهار جز مبهم نیست | |
عالم به وجود من و تو موجود است | گر موج و حباب نیست، دریا هم نیست | |
تا در کف نیستی عنانم دادند | از کشمکش جهان امانم دادند | |
چون شمع، سراغ عافیت میجستم | زیر قدم خویش نشانم دادند |
معدن چیست ؟
معدن محلی است که در آن انواع فلزات و سنگها که دارای ارزش اقتصادی هستند، انباشته شده اند.معدنکاری یا کـانگری به عمل استخراج کانیهای ارزشمند یا دیگر مواد از زمین و معمولاً از معادن گفته میشود.
موادی که از این کانسارها بهدست میآید شامل فلزهای پایه، فلزهای قیمتی، آهن، اورانیوم، زغالسنگ، الماس، آهک، نمک، پوتاس و موادی از این دست میشود. هر گونه موادی که نمیتوان آن را از راه کشاورزی یا ساخت مصنوعی در آزمایشگاه و کارخانه بهدست آورد معمولاً از راه معدنکاری بهدست میآید. استخراج معادن با توجه به فاکتورهای بسیاری نظیر شرایط اقتصادی و فنی و قابلیت دسترسی به کانسار و… به دو صورت کلی روباز و زیرزمینی انجام میگیرد.
چرا به معدن نیاز داریم ؟
معادن تامین کننده مواد اولیه مورد نیاز بسیاری
از صنایع میباشند و در خود کفایی صنعتی، ایجاد اشتغال مولد و
افزایش تولید ناخالص ملی و درآمد سرانه یک کشور، نقش تعیین کنندهای دارند.
اساسیترین محور در بخش معدن، سرمایه گذاری و تامین زیرساختهای مورد نیاز تولید
است که از ضرورتهای افزایش تولید ملی نیز بشمار میرود. لذا توسعه فعالیت های
اکتشافی در فعالیتهای معدنی بعنوان یک امر اجتناب ناپذیراست.
در شرایط حال حاضر اقتصادی و تحمیل تحریم های گسترده علیه ملت ایران، یکی از
مهمترین فرصتهای موجود برای عبور از این شرایط، توجه و برنامه ریزی در بخش معدن و
پتانسیل های بالقوه در داخل کشور است که از این طریق میتوان با خلق مزیت رقابتی،
تهدیدات را به فرصت تبدیل نمود.
یکی از مهمترین و اساسی ترین پایههای اقتصاد هر کشور را منابع معدنی آن کشور
تشکیل میدهند. نقش معادن در رشد اقتصادی بسیار جدی و راهبردی است و بهره
برداری از معادن کشور یک ضرورت انکارناپذیر در توسعه اقتصادی محسوب می شود.
باید به این نکته اذعان کرد که سهم معدن در اقتصاد ایران بطور غیر مستقیم بسیار
بیشتر از تجارت و حتی صنعت است. بطوریکه حجم عظیم اقدامات معدنی سبب رونق حمل و
نقل و ترانزیت میشود، و از طرف دیگر اشتغال در معادن پایدارتر و با توجه به
پراکندگی آن در سراسر کشور، رشد اشتغال در مناطق محروم را نیز فراهم میسازد.
اما نکته قابل تامل، تاثیر معدن بر صنعت است، اگر صنعت فولاد، سیمان، صنعت سنگ،
کارخانههای سرب و روی و نظایر آن در کشور، سود آورند به دلیل وجود فعالیتهای
متعدد معادن در ایران به عنوان تامین کننده اصلی ماده اولیه آن است. در غیر این
صورت صنایع معدنی پا نمیگرفت. در روی دیگر سکه این صنایع معدنی قدرتمند هستند که
باعث ایجاد ارزش افزوده در بخش معدن می شود. لهذا، معدن پتانسیل و ارزش افزوده
آشکار و نهانی دارد که نباید از آن غافل ماند.
در سند چشم انداز افق 1404 جمهوری اسلامی، نگاه ویژهای به این بخش صورت گرفته و
بر اساس چشمانداز، لازم است که ارزش افزوده بخش معدن و فعالیتهای معدنی از 6
هزار میلیارد ریال به 60 هزار میلیارد یعنی 10 برابر سال ابتدای برنامه، ارتقا
یابد.
شرکت معادن قدس رضوی نیز به عنوان یک واحد فعال در بخشی از زمینه معدن (سنگ
تزئینی) استراتژی خود را جهت همراهی با حرکت رو به رشد معدن در کشور تدوین کرده و
در این راه حرکت خواهد ک